جدول جو
جدول جو

معنی تابان کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تابان کردن
(بَ عَ)
جلا دادن. درخشان ساختن. نورانی ساختن. روشن کردن. تزلیخ. (منتهی الارب) :
گفت در گوش گل و خندانش کرد
گفت با لعل خوش و تابانش کرد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تابان کردن
درخشان ساختن نورانی کردن روشن کردن
تصویری از تابان کردن
تصویر تابان کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داغان کردن
تصویر داغان کردن
پراکنده ساختن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاراج کردن
تصویر تاراج کردن
غارت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قربان کردن
تصویر قربان کردن
ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو یا گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابین کردن
تصویر کابین کردن
به عقد ازدواج درآوردن، نکاح کردن
فرهنگ فارسی عمید
(حَ بَ)
مصادره. (منتهی الارب). جریمه گرفتن. دریافت خسارت:
بگربه ده دل و عکه سپرز و خیم همه
وگر یتیم بدزدد بزنش و تاوان کن.
کسائی.
هلاهل است خلاف خدایگان عجم
بجز بجان نکند مر چشنده را تاوان.
عنصری.
رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
، مجازاً، عیب گرفتن:
تا ندانی کار کردن باطلست از بهر آنک
کار بر نادان و عاجز بخردان تاوان کنند.
ناصرخسرو.
و خورشید عارض نورگسترش روشنی بر ماه دوهفته تاوان میکرد. (تاج المآثر)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کابین کردن
تصویر کابین کردن
نکاح کردن، بعقد در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربان کردن
تصویر قربان کردن
فدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاراج کردن
تصویر تاراج کردن
یغما کردن اپیدن چپاول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاختن کردن
تصویر تاختن کردن
تازاندن بسرعت بردن (اسب و مانندآنرا)، هجوم بردن حمله بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باران کردن
تصویر باران کردن
باران باریدن، نزده رقصیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالان کردن
تصویر پالان کردن
پالان بر پشت ستور نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
توقیف کردن مال بدهکار در مقابل طلب بستانکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغان کردن
تصویر داغان کردن
((کَ دَ))
متفرق کردن، پریشان ساختن، خرد کردن، درب و، خرد و پریشان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کابین کردن
تصویر کابین کردن
((کَ دَ))
عقد کردن، به نکاح درآوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
برآورده کردن، برآوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
Cater, Furnish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
approvisionner, meubler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
voorzien, inrichten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
제공하다 , 가구를 비치하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
供給する , 家具を備え付ける
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
לספק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
आपूर्ति करना , सुसज्जित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
menyediakan, melengkapi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
จัดหา , ตกแต่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
обеспечивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
versorgen, möblieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
abastecer, amueblar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
fornire, arredare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
fornecer, mobiliar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
提供 , 装修
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
zaopatrywać, umeblować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
забезпечувати , меблювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
sağlamak, döşemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی